ایران شده کشور تئوریها، در عرصه عمل چیزی نداریم. تا چشم میبیند داریم داریم هستیم انجام میدهیم و من من من...
مجتبی ملکی طی یادداشتی به شوشپلاس واکنش اعتراضی خود را نسبت به "تظاهر" اینگونه بیان دارد:
اکثر افراد، فرد دیگری هستند. افکار آنها نظرات دیگران است، زندگی آنها یک تقلید است، احساسات آنها یک نقل قول است
این روز ها همه چیز تکراریست
همه شبیه هم شدهاند، یک استایل دارند، همه باسواد و روشنفکر شدهاند، گویا همه نسخه فیک خود را بیشتر میپسندند.
همه یاد گرفتند که ادای دیگری بودن را در آورند، به موقع کارشناس فوتبال شده و همزمان راههای موفقیت در ورزشهای کبدی را توضیح میدهند
لحضاتی دیگر به بررسی انقلاب هائیتی و جنگ ویتنام مشغول هستند و مجالی هم باشد نقدی بر سیاستهای خارجی اتحادیه اروپا خواهند داشت و در اخر با جمله اگر من رئیس جمهور بودم میدانستم چیکار کنم ختم میشود.
ما انسانهای مجازی، هر کسی از هر چیزی سخن بگوید باید تظاهر کنیم، دربارۀ آن چیزی میدانیم. ما از انرژی هستهای گرفته تا موشکهای بالستیک، از پزشکی و خدمات اجتماعی تا فلسفه و عرفان، از شعر، هنر و ادبیات فارسی تا معماری و... صاحب نظریم. هیچ وقت نمیتوانستیم به این راحتی وانمود کنیم که خیلی چیز میدانیم بدون اینکه واقعاً چیزی بدانیم.
راستی این نظرات بر چه پایهای است؟ معمولا حتی یک معرفی یا نوشته کوتاه هم درباره این موضوعات نخواندهایم اما بهراحتی کلی درباره آنها نظر میدهیم. ظاهرا این خرده دادهها از این سو و آن سو، از کجا آمدهاند، یا واقعبینانهتر این است که بگویم از رسانههای اجتماعی متنوع سرچشمه گرفتهاند. کارل تارو گرینفلد در نوشتار «سواد تصنعی» میگوید در عصر فناوریهای نوین و رسانههای اجتماعی، اطلاعات همیشه و همه جا هست، بیوقفه در زندگیمان سرازیر میشود و ما را تهدید به غرقشدن میکند.
از نظر او همین «ترس از غرقشدن» است که پشت این همه اصرار به «ما میدانیم» پنهان شده است. با نوشتن از روی دست آدمهای به ظاهر آگاه نمیتوان به آگاهی رسید. تقلید باعث یادگیریست اما تا وقتی که جای ادا در آوردن ایده و تصمیم خودت را بگیری و در جهت کامل کردن نظرات افراد دیگر عمل کنی. این نقابی که به تقلید زده میشود سرانجامی جز غریبگی با خود ندارد. آن وقت است که با از دست رفتن عزت نفس نا امیدی به دنبال خواهد داشت و در مقیاس بزرگتر جامعهای بدون تخصص و مهارت و به شدت معمولی و نا امید به وجود خواهد آورد.
به نظر میرسد، امروز، نیاز ما،«سواد خواندن و نوشتن» نیست بلکه نوع دیگری از سواد است. سوادی که به ما آموزش، پرورش، سواد ارتباط، سواد انتقاد، سواد تحلیل، سواد رسانه، سواد استراتژی، سواد مالی، سواد عاطفی و دهها سواد دیگر را بیاموزد. شاید بتوان برای همهی اینها یک عنوان واحد انتخاب کرد: "سواد زندگی".
جامعه ایران از دیرباز با مشکل تظاهر و ریاکاری روبرو بوده است. نوشتار ادبی و تاریخی در سده های هفتم و هشتم حکایت از این دارند که در این دوره جامعه دچار مشکل تظاهر بوده است. مشکل بزرگی که حال در این مردم به صورت قابل توجهی شکل گرفته است.
ایران شده کشور تئوری ها، در عرصه عمل چیزی نداریم. تا چشم میبیند داریم داریم هستیم انجام میدهیم و من من من.
این جمله را در صحبتهای فلان وزیر بعد از رای اعتماد آوردن در مجلس به عنوان بالاترین مقام آموزش و پرورش کشور به راحتی میبینیم. آنجا که از وزیر مملکت میپرسند نظر شما درمورد دربی چیست؟ و پاسخ ایشان:" که هنوز درموردش تصمیم نگرفتهایم انشاءالله در آینده اعلام میکنیم"
مشکل این نیست که وزیر درمورد دربی اطلاعاتی ندارد و یا دربی را نشناسد. حتی اگر وزیر آموزش پرورش هم باشد. مشکل اینجاست که در مصاحبه اظهار میکند: فعلا در موردش تصمیم نگرفتم!! این جملهها به این معناست که وزیر کشور در مرحله اول تظاهر به دانستن یک موضوع میکند که هیچ شناختی نسبت به آن ندارد و حتی برای اولین بار است این کلمه را شنیده است. و دردآور تر از این موضوع ایشان فکر میکند درمورد چیزی که نمیداند صلاحیت تصمیمگیری دارد. این نشان این نشان از این دارد که تظاهر و ژست مصنوعی گرفتن و ادا درآوردن در جامعه و در سطح بالاتر از مردم عادی به چه میزان عادی و راحت شده است.
جامعه کنونی ایران ریاکاری و تظاهر را به عنوان یک استراتزی تعامل برگزیده است. به شکل کلی فرهنگ تاریخی جامعه، حکومت و ارزشهای که شغل برای وی ایجاد میکنند باعث گسترش تظاهر، خود سانسوری و ریاکاری در جامعه ایرانی شده است. همچنین وجود تضادهای فرهنگی و فکری در مردم ایران که به دلیل بیشینه این کشور است باعث دامن زدن به ریاکاری و دوگانگی ارزشی در ایران شده است. ترجیح اولویتها و ارزشهای سازمانی به اولویتهای فردی، نادیده گرفتن شخصیت خود، تلاش برای ارائه تصویری از خود در جهت مورد رضایت قرارگرفتن دیگران، ترس از سرزنش، رسیدن به اهداف شخصی به هر شکل ممکن، حس رقابت و... میتواند از دلایل رواج یافتن تظاهر در جامعه باشد.
ضعف ساختار و سیستم باعث عادی شدن این اتفاقات و رفتارها بین مردم و علی الخصوص مسولین شده است. اینکه ما به راحتی هر نقشی بخواهیم بازی کنیم و ژست های مختلف بگیریم باعث میشود این رفتارها در جامعه رفته رفته عادی شده و به عنوان یه رفتار غیراخلاقی بی اهیمت شود و کسی دیگر نسبت به برخورد با این رفتارها واکنش و ارزشی قائل نباشد. همه یاد میگیرند در مورد یک موضوع نظر سطحی و غیر کارشناسی بدهند و گوشها به این ادبیات عادت میکنند. این موضوع باعث میشود اگر کسی هم نسبت به موضوعی مطالعه کرده و به شکل کارشناسی به بررسی موضوع پرداخته، نسبت به ارائه نظرات خود جلوگیری کند، چرا که بیان چنین نظراتی استقبالی به دنبال نخواهد داشت و گوشهای که عادت به حرفهای سطحی و کوچه بازاری شده را اذیت میکند. در واقع کار به جایی رسیده که حتی برخی از همان نظرات سطحی وقتی با کلمات قشنگ تری تزئین شده و بیان میشود، گوشهای مریض ما را تحت تاثیر قرار میدهد و گمان میکنیم که این جمله واقعا کارشناسی و درست بوده است. ما به ندرت دروغهایی را که دربارۀ خودمان ساختهایم میشنویم چون سالهاست که آنها با صدای بلند در گوشهایمان نجوا میشوند و از این رو شنیدنشان تبدیل به امری عادی شده است. بسیاری از آدمها در فضای مجازی بیش از واقعیت، در واقع سندروم خود را به نمایش میگذارند. آنها به عمد از خودشان یک نقاب مصنوعی میسازند و طبق خواسته شخصیشان شخصیت خود را تغییر میدهند. ما هیچ چیز نمیدانیم ولی در فضای تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، توئیتر و ... ادعای همه چیز دانی میکنیم و این آغاز سقوط ماست.
ما باید بیاموزیم که واژهای مقدستر از نمیدانم وجود ندارد. بارها تکرار کنیم تا عادت شود ما فقط اندکی میدانیم و بسیاری نمیدانیم. اگر به این نقطه برسیم به نقطه ی اوج خود نزدیک میشویم.
فرد تقلیدکار خود را تا حد ناامیدکنندهای به معمولی بودن محکوم میکند. و در مقیاس بزرگتر جامعه معمولی میشود و تخصص و مهارت در تصمیم گیریها و زندگی روزمره کنار گذاشته میشود. بعد از مدتی همه خود را در یک سریال میبینیم که روزانه در حال پخش است. و بازیگران آن، هر کدام از ما، هر شب بعد از پایان یافتن ایفای نقشمان در سریال زندگی به خانه برگشته و خود واقعیخود را در خانه، آن هم شاید در خلوت خود به نمایش بگذاریم. این به فرهنگ ما تبدیل میشود. و این فرهنگ است که به این شکل بیماری تولید میکند و جامعه را گرفتار مشکلات زیادی میکند.
فرهنگی که رفته رفته مستبد و ریا کار پرور میشود. شرط موفقیت و بقا در این جامعه ریا میشود. اکثر افراد، فرد دیگری هستند. افکار آنها نظرات دیگران است، زندگی آنها یک تقلید است، احساسات آنها یک نقل قول است. همه ما ماسک میزنیم و زمانی فرا میرسد که نمیتوانیم بدون برداشتن مقداری از پوست خود این ماسک را برداریم. و بدترین اتفاقی که میتواند در مورد تظاهر فرد به واقعی بودن بیفتد این است که دیگران این تظاهر او را باور کنند .این پذیرش و باور شاید پایان ماجرا باشد ولی فرد متظاهر باید منتظر باشد تا دیگران مبتنی بر همین خود غیرواقعی، انتظاراتی داشته باشند. تداوم انتظارات دیگران از فرد متظاهر باعث میشود تا او هم نقش خود را همچنان بازی کند.
تصور کنید با همان نقاب دروغین قرار باشد با کسی معامله کند یا رابطه عاشقانهای داشته باشد. و یا معلم شویم و یا با در اختیار گرفتن مسولیت مدیریت برای یک مجموعه تصمیم گیری کنیم. و در نهایت وزیر باشیم !!! چه داستان غمانگیزی قرار است اتفاق بیفتد!!
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به شوش پلاس است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
دفتر مرکزی: به زودی نمایش داده خواهد شد.
شمارهتماس : 09160734840
زمان پاسخگویی تلفنی از ساعت 10 تا 13 است.
Shushplus @gmail.com